ای ماه بی‌همتای من، از عاشقی معنای من
ای از تو پرشور این دل شوریده‌ی شیدای من

ماه منی، شاه منی، محبوب دلخواه منی
با من بمان ای بهترین، در خلوت دنیای من

مهرت به جانم رشته‌ام، با عشق تو آغشته‌ام
آکنده از شعر تو شد این جان پرسودای من

دل از تو جوشان می‌شود، موجی خروشان می‌شود
زین فتنه بال می‌رود این موج در دریای من

بلبل پریشان تو شد از باده‌نوشان تو شد
سر در گریبان تو شد، ای غنچه‌ی زیبای من

والا تویی، مولا تویی، مجنون منم، لیلی تویی
هم علت دلدادگی هم شور واویلای من

سوسن سخنگوی تو شد، سنبل چو گیسوی تو شد
بی‌تاب ابروی تو شد ای ماه ناپیدای من

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 13:28 | نويسنده : آریا |

 

يك تار مويت را به يك دنيا نميدادم
حالا همان يك تار مويت داده بر بادم

دائم به تو از كشته هاي عشق ميگفتم
خياط بودم ، عاقبت در كوزه افتادم

لبخند شيرينت به كام خسرو پرويز است
من همچنان در بي ستونِ عشق فرهادم

بي اعتنايي ميكني .انگار يادت نيست...
سیبی به من دادی و من هم دل به تو دادم

من اولین عشق تو ام تو آخرین عشقم
در یاد من ماندی و من را بردی از یادم

روز ازل _ پاي درخت سيب ... يادت هست‎؟‎
خانوم حوّی .اين منم ...من ‎_‎ حضرت آدم !

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : دو شنبه 27 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 13:20 | نويسنده : آریا |

 

ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ
ﺗﺎ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﺭﯾﺸﮥ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﺍﻡ
*
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻏﻢ ﭘﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ
*
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺷﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ
ﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ
*
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﺭﺍ ﻭﺍﮐﻨﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ؛ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻨﻢ
*
ﺷﺎﺩﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﻃﻌﻢ ﮔﻼﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ
*
ﻣﯽ ﺩﻭﻡ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ
ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ؛ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﯾﻨﻪ
*
ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺮ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﺮ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺧﻮﺩ
*
ﻣﯽ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ
ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﻧﺎﺏ
*
ﺁﺭﯼ!ﺁﺭﯼ! ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺩ ﻭ ﻣﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 12:47 | نويسنده : آریا |

 

به شاه بیت غزل های ناب می مانی

به خلسه ، نه، که به رویا ، به خواب می مانی

چو گیسوان پریشان به شانه می ریزی

به شهر در شرف انقلاب می مانی

چه نسبت است مرا با تو من نمی دانم

به یک معادله بی جواب می مانی

دو چشم وسوسه انگیز و لعل یاقوتی

به خمره های لبالب شراب می مانی

مراست با تو قراری به باغ خاطره ها

به لحظه های پر از اضطراب می مانی

به بوی باغ گل ات دسته دسته مشتاقان

تو قمصری و به فصل گلاب می مانی

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : شنبه 11 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 17:43 | نويسنده : آریا |

 

سمیست هوا ،نفس کشیدن ممنوع
آدم شده سیب سرخ چیدن ممنوع

دنیا شده شب پر از سکوت و تردید
در این شب سرد آرمیدن ممنوع

دیگر ز لالایی خبری نیست،که نیست
افسانه خوب و بد شنیدن ممنوع.

وقتی که به دل داغ شقایق باقیست
در سایه ی سرو آرمیدن ممنوع

با مرغ غزلخوان سحرگاه بگو
این شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع

سرمشق شبم کتاب ویرانی عشق...!!!
سمت خوشی و عیش دویدن ممنوع

هرچند که غمخانه دل پر ز نواست
خاموش!! که فریاد کشیدن ممنوع ..

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : جمعه 10 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 13:15 | نويسنده : آریا |

عکس های عاشقانه و زیبا ویژه عشاق

 

چه شد که سر نمیزنی ، به دفتر خیال من ؟
جواب کوتهی بده ، به جزوه ی سوال من

سر مداد قلب من ، شکسته بعد رفتنت
چه شد تعهّدات تو ، به عشق در قبال من

همیشه عین و شین و قاف ، تمام مشق دفترم
اگر که پرورش دهی ، ثمر دهد نهال من

سر کلاس فهم دل ، اگر که شیطنت کنم
خودت بده عزیز جان ، تقاص و گوشمال من

تراش باورم بیا ، که تا تراوشی کند
خیال واژه پرورم ، ز طبع بی مثال من

به پاکن تبسّمی ، خطا و کینه پاک کن
به درس عاشقی تویی ، دلیل اتّصال من

اصغر خان محمدی



تاريخ : چهار شنبه 8 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 14:50 | نويسنده : آریا |

عکس های عاشقانه و زیبا ویژه عشاق

دیشب سه غزل نذر تو کردم که بيايي
چشمم به ره عاطفه خشکيد ؛ کجايي؟؟

با شِکوه ي من چهره ي آدينه ترک خورد
از سوي تو اما نه تبسم ؛ نه ندايي

از بس که در انديشه ي تو شعله کشيدم
خاکستر حسرت شده ام ؛ نيست دوايي؟

آمار تپشهاي دلم را به تو گفتم
پرونده شد اندوه من از درد جدايي

سوگند به آواي صميمانه ي نامت
از عشق فقط قصد من و شعر شمايي

هر فصل دلم بي تو ببين رنگ خزان است
آغاز کن اي گل ! سفر سبز رهايي

من منتظرم ! مرحمتي لطف و نگاهي
حيف است رسد مرگ من اما ! تو نيايي

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : چهار شنبه 8 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 10:14 | نويسنده : آریا |

هم با غزل هم بی غزل من شعر می خوانم تو را
هم با زبان هم بی زبان گویم که می خواهم تو را

بر چشم من بنگر که من عاشق شدم بر روی تو
تا کی بمـانم منتظر بر آستان کـــــوی تـــــو

ابرو مکن کــــج با دلم میل دلم با روی توست
دست خیال انگیز من پیوسته در گیسوی توست

نقش و نگار زنـدگی از بود تو رنگـــــین شده
جانا مرو بی عشق تو هر لحظه دل غمگین شده

من می نشینم منتـــــظر از دور تا پیدا شوی
شاید تو هم مانند من یک لحظه ای شیدا شوی

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : چهار شنبه 8 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 9:29 | نويسنده : آریا |

ظالمان از قلب مردم ، عشق را دزدیده اند ..
خنده را از لب گرفته ، گریه را بخشیده اند ..

گفته بودند خنده بر هر درد بی درمان ، دواست ..
این دوا از ما گرفته ، درد را بخشیده اند ..

آن چنان در غم گرفتاریم و از هم ، بی خبر ..
چون که رسم عاشقی را از جهان ، برچیده اند ..

در زمان ما محبت پیشه ای ، پر سود نیست ..
هر که شد کارش محبت ، دیگران خندیده اند ..

تکه ای از سنگ شد ، یک گوهر کمیاب و ناب ..
سنگ را قیمت نهاده ، جای دل بخشیده اند ..

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : سه شنبه 7 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 11:9 | نويسنده : آریا |

گاهی اوقات صلاح است که تنها بشوی،
چون مقدر شده تک خال ورقها بشوی!
گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد،
نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی!
گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود،
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی!
گاهی ازحمله ی یک گربه، قفس میشکند!
تا تو پرواز کنی،راهی صحرا بشوی..
گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست،
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی!
گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی،
آخرقصه ، تو همراه زلیخا بشوی...

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : سه شنبه 7 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 10:36 | نويسنده : آریا |

 

 

شبها که میگیرد دلم ،یاد تو را تن میکنم
تنها به یاد بودنت ،احساس بودن میکنم

خود را بغل میگیرمو ، از بین این دیوار ها
تنها به شوق یاد تو ،سودای رفتن میکنم

وقتی که جای خالیت ،خود را نمایان میکند
من در هجوم اشکها ،احساس مردن میکنم

کم دارد آغوش تورا ،این دستهای خسته ام
دور از هم آغوشی تو ،حس بریدن میکنم

این فکرهای لعنتی ،این خاطرات گم شده
آخر کجای ای جهان ،از عشق دیدن میکنم

این بغضهای تو به تو ،این اشکهای خود به خود
تا کی من این اندوه را ،باخود کشیدن میکنم

دلتنگ هستم خوب من ،ای کاش برگردی به من
شبها که میگیرد دلم ،یاد تورا تن میکنم.

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : سه شنبه 7 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 10:6 | نويسنده : آریا |

درد من تو، مرهمم تو ؛ آه من تو، شبنمم تو
ای تمنای سرودن؛ ابتدای هر غزل تو

مستی ام تو، شور من تو ؛ نغمه ی ماهور من تو
گرمی آواز این دل ؛ از همان روز ازل تو

کوکبم تو، ماه من تو ؛ روشنای راه من تو
بر لب خشکیده ی من؛ می دهی طعم عسل تو

قصه ام تو، شعر من تو؛ حامی پر مهر من تو
در کنار خاطراتم؛ می شوی ضرب المثل تو

ای پرِ پرواز من تو ؛ همدل و همراز من تو
نغمه های هر شبم را ؛ آشنای بی دغل تو

بوی گل تو، یاسمن تو ؛ سبزی ِ دشت و دمن تو
ای تقلّای وجودم، در قنوت هر غزل تو

عاشقی تو، زندگی تو ؛ کوی دل را سادگی تو
کعبه ی دلدادگی را؛ قبله گاه بی بدل تو

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : یک شنبه 5 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 17:51 | نويسنده : آریا |

جلبک از تشنگی سنگ به هم می ریزد
شعر یک آدم دلتنگ به هم می ریزد


رفتی ای ماه ولی کاش که می دانستی
ضربان دل شبرنگ به هم می ریزد


قفس آهنی و اشک قناری تا کی
مشق زندان مرا زنگ به هم می ریزد ؟


رقص من با همه ساز خودش می بیند
می برد دستی و آهنگ به هم می ریزد


پرچم صلح من و موی سپیدم آیا
رسم پیچیدۀ این چنگ به هم می ریزد ؟


عاشقی با هوسی نام به هم می پیچد
عاشقی با نفسی ننگ به هم می ریزد

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : شنبه 4 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 15:4 | نويسنده : آریا |

جمعه ها در پس دیوار دلم می گیرد
میروم کافه و بسیار دلم می گیرد

بعد هر قهوه ی اسپرسو که شیرین خوردم
می کشم مثل تو سیگار دلم می گیرد

ناگهان بین رفیقان که خوشم با یادت
مثل یک آدم بیمار دلم می گیرد

میزنم سمت خیابان ولی عصر غروب
یاد آن خاطره هر بار دلم می گیرد

وتوگفتی که به من دل نسپر رفتنیم
گفتمت دست نگه دار دلم می گیرد

عاشقم کردی و گفتی که دل از من برکن
من از این قصه ی بودار دلم می گیرد

چند سال است گذشته ست و هنوزم که هنوز
قدر یک کافه ودیدار دلم می گیرد

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : شنبه 4 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 14:22 | نويسنده : آریا |

دل بردی و دل بردنت را دوست دارم
رو راست!من عطر تنت را دوست دارم

در پیش صدها باغ گل تنهای تنها
گلهای روی دامنت را دوست دارم

هستم زلیخایی و خلوت دوست,به به
من چنگ بر پیراهنت را دوست دارم

صدها هزاران شرط داری و قبول است
آخر ولیکن لیکنت را دوست دارم

من ضربه ها خوردم نشستم تاکه در خاک
اما به هر ضربه,فنت را دوست دارم

جان میدهم با شوق,گفتی: جان بده!جااااان!
چون دیدن جان کندنت را دوست دارم

جانم به لب میآید اینجا,خوش به حالت
ای نوش جااااان! خندیدنت را دوست دارم

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : شنبه 4 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 10:34 | نويسنده : آریا |

تو را دوست دارم، ولی رو نکردم
فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم

نگفتم، که روزی که گفتم بگویی :
کف دست خود را که من بو نکردم!

ضمیر مخاطب برایم تو بودی
به غیر از تو، من، قصدی از ''او ''نکردم

سرم با تو چرخید هر سو که رفتی
دلم را به غیر تو هم سو نکردم

به پیش حسودان تو اعتنایی
به یاوه سرایی بدگو نکردم

خودت را، خودت را... تو را دوست دارم
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : شنبه 4 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 10:5 | نويسنده : آریا |

 

 

چشم های تو پر از علّت عاشق شدن است
دیدنت حادثه ی جرات عاشق شدن است

لحن شیوای تو موسیقی رویا دیدن
حرف های تو پر از لذّت عاشق شدن است

قد و بالای تو یک صحنه ی تکراری نیست
بلکه یادآوری عادت عاشق شدن است

بی تفاوت اگر از عاشق خود می گذری
گام هایت همگی دعوت عاشق شدن است

گرچه سرمای تو لرزانده مرا حرفی نیست
ماجرای من و تو صحبت عاشق شدن است

منتظر مانده دلم باز کنار درتان
این همه دلهره از بابت عاشق شدن است

یک نفر باز نگاهش به ضریحت گره خورد
مثل هربار پر از حاجت عاشق شدن است

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : شنبه 4 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 9:52 | نويسنده : آریا |

حرف بسیار است اما اهل گفتن نیستم!
با دلم درگیرم... آری! با تو دشمن نیستم!

ساده می‌گویم... تو را این‌روزها گم کرده‌ام!
چند روزی می‌شود در قید بودن نیستم!

این که از او می‌نویسم در غزل‌هایم تویی!
آن که از او می‌نویسی همچنان من نیستم!

روح بی‌آلایشم را چشم‌هایت حس نکرد!
هیچ‌گاه این را نفهمیدی فقط تن نیستم!

حرف‌هایم را سکوتم می‌زند این روزها!
شاعر این بیت‌های نیمه‌جان من نیستم

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : جمعه 3 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 14:59 | نويسنده : آریا |

Ariayiha

بی قرارم!!، نه قراری که قرارم بشوی!!!

من مسافر شوم و سوتِ قطارم بشوی!!!

می شود ساده بیایی و فقط بگذری و...!!

عشقِ اسطوره ای ایل و تبارم بشوی؟!!!!

ساده تر، این که تو از دور به من زُل بزنی...

«دار» من را بِبَری،، دار و ندارم بشوی!!!..

مرگ بر هر چه به جز اسم تو درزندگی ام..

این که اشکال ندارد تو «شُعارم..بشوی!!

 

اصغر خان محمدی



تاريخ : چهار شنبه 1 مهر 1394برچسب:اصغر خان محمدی, | 8:47 | نويسنده : آریا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد